لغت نامه دهخدا
حمس. [ ح َ م ِ ] ( ع ص ) مرد درشت در دین و دلیر در حرب و دلاور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
حمس. [ ح ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَحمس. جاهای سخت ودرشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ج ِ حمساء. ( منتهی الارب ). رجوع به احمس و حمساء شود.
حمس. [ ح َ م َ ] ( ع مص ) سخت و درشت گردیدن در دین. || دلیر شدن در حرب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) ج ِ حَمَسَة. ( منتهی الارب ). رجوع به حمسة شود.