تیز نگر

لغت نامه دهخدا

تیزنگر. [ ن ِ گ َ ] ( نف مرکب ) شاهی البصر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تیزنظر. خیره نگر : ( مریخ دلالت کند بر )... تیزنگر گربه چشم. ( التفهیم بیرونی ).
گیسوی چنگ و رگ بازوی بربط ببرید
گریه از چشم نی تیزنگر بگشائید.خاقانی.

فرهنگ فارسی

شاهی البصر تیز نظر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال انبیا فال انبیا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چای فال چای