لغت نامه دهخدا
تفلیسی. [ ت َ ] ( اِخ )حبیش. رجوع به حبیش تفلیسی بن ابراهیم بن محمد شود.
تفلیسی. [ ت َ ]( اِخ ) عیسی الرفی از پزشکان مشهور بود و در دانش پزشکی و مداوای بیماران هنرنمایی های بدیع از او دیده شدو در خدمت سیف الدولةبن حمدان بود و از جمله طبیبان وی بشمار می آمد. در مذهب و جز آن کتاب هایی تصنیف کرد و از مترجمان بنام سریانی به عربی در زمان خود بود. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 140 و تاریخ علوم عقلی درتمدن اسلامی ص 91 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 1658 شود.
تفلیسی. [ ت َ ] ( اِخ ) مبارک بن محمدبن علی موسوی که پس از سال 644 هَ. ق. درگذشت. سبکی در طبقات شافعیة از تصنیفات او یاد میکند ولی اسم کتاب را نمی برد. ( از اسماء المؤلفین ج 2 ص 3 ).