کوژ کردن

لغت نامه دهخدا

کوژ کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعویج. ( زوزنی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خم کردن. || پشت خمیده کردن. خمیده قامت کردن :
مرا روزگار این چنین کوژ کرد
دلی بی امید و سری پر ز درد.فردوسی.رجوع به کوژ شود.

فرهنگ فارسی

تعویج . خم کردن یا پشت خمیده کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم