چاق کردن

لغت نامه دهخدا

چاق کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فربه کردن. فربی کردن. تسمین. || سالم کردن. تندرست کردن. معالجه کردن. درمان کردن. شفا دادن. خوب کردن. درست و تیار کردن. || قلیان و چپق و سیگار و غیره چاق کردن. قلیان تنباکو را آماده کردن. آب و تنباکو و آتش در قلیان کردن تا آماده کشیدن شود. چپق را توتون کردن و آتش زدن که مهیا برای کشیدن شود. سیگار آتش زدن. در تداول عامه خراسان و برخی مردم نقاط دیگر ایران : آتش زدن چپق و پیپ و سیگار.
- کمانچه را چاق کردن ؛ اصطلاحی است برای کوک کردن یا گرم و خشک کردن کمانچه آنچنانکه آماده نواختن شود :
بچنگش کمانگر نیاید به پیش
کند چاقش از آتش صوت خویش.ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) ۱ - سرِ حال آوردن . ۲ - آماده کردن قلیان ، چپق یا وافور برای استعمال .

فرهنگ فارسی

فربه کردن فربی کردن تسمین . یا سالم کردن تندرست کردن معالجه کردن یا قلیان و چپق و سیگار و غیره چاق کردن .

ویکی واژه

(عا.)
سرِ حال آوردن.
آماده کردن قلیان، چپق یا وافور برای استعمال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم