من من کردن

لغت نامه دهخدا

من من کردن. [ م ِ م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) صریح نگفتن. تمجمج. تجمجم. تغمغم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). منگ منگ کردن. جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن. کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). بریده و نامفهوم و آمیخته با تردید سخن گفتن به سبب ترس یا شرم یا عدم اطلاع.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ بسیار سخن گفتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم