لغت نامه دهخدا لاف و لام.[ ف ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) لاف و گزاف : آخر بدهی به ننگ و رسوائی بی شک یکروز لاف و لامش را.ناصرخسرو.
فرهنگ فارسی ( اسم ) لاف و گزاف : آخر بدهی به ننگ و رسوایی بی شک یک روز لاف و لامش را . ( ناصر خسرو لغ. )