لغت نامه دهخدا
جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری.نظامی.به زنهار خویش استواریش داد
ز جادوکشان رستگاریش داد.نظامی ( از آنندراج ).که زور آورد چون تویاری دهی
که گیرد چو تو رستگاری دهی.سعدی ( از ارمغان آصفی ).و رجوع به رستگاری و رستگارو رستگار کردن شود.