رستگار کردن

لغت نامه دهخدا

رستگار کردن. [ رَ ت َ / رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آزاد ساختن. آزادی بخشیدن. رها کردن. رهایی دادن. خلاص کردن :
بفرمود شه تا رقیبان بار
کنند آن فروبسته را رستگار.نظامی.

فرهنگ فارسی

آزاد ساختن آزادی بخشیدن رها کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم