تمهید کردن

لغت نامه دهخدا

تمهید کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راست کردن. هموار و آراسته کردن. ترتیب و انتظام دادن.
- تمهید عذرکردن ؛ عذر نهادن. عذر گسترانیدن. عذر آوردن.آراستن بهانه و پوزش : و عذر بسیار تمهید کن تا بعد از آن مرا چه فراز آید. ( سندبادنامه ص 239 ).
- تمهید مقدمه کردن ؛ ترتیب و آراستن و مرتب کردن مقدمه سخنی. فراهم کردن و آراستن سخن چنانکه مدخل مطلوبی برای بیان اصلی قرار گیرد : پس این مقدمه از بهر آن تمهید کردیم تا خردمندان بدانند که غرض از شراب خوردن چیست. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
تمهید صد مقدمه کردیم حیف حیف
یک ره نشد که گوش کند داستان ما.تنها( از آنندراج ).رجوع به تمهید و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

راست کردن . هموار و آراسته کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم