معزل

لغت نامه دهخدا

معزل. [ م َ زِ ] ( ع اِ ) یک سو و کناره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، معازل. ( ناظم الاطباء ): و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی ̍ نوح ابنه و کان فی معزل یا بُنَی َّ ارکب مَعَنا و لاتکن معالکافرین . ( قرآن 44/11 ).|| عزلتگاه. محل عزلت. گوشه :
دانا چه گفت گفت که عزلت ضرورت است
من خود به اختیار نشینم به معزلی.سعدی.

فرهنگ فارسی

یک سو و کناره جمع معازل

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَعْزِلٍ: کنار (کلمه معزل اسم مکان از عزل است )
معنی مَا ضَلَّ: از راه راست منحرف نشد
ریشه کلمه:
عزل (۱۰ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس