قرق کردن

لغت نامه دهخدا

قرق کردن. [ ق ُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ممانعت کردن. قدغن کردن. بازداشتن از آمدن و دخول و خروج. ( ناظم الاطباء ).
- قرق کردن جایی را ؛ قدغن کردن آنجا را. منع کردن مردم را از رفت وآمد در آنجا.
رجوع به قُرُق شود.

فرهنگ معین

(قُ رُ. کَ دَ ) [ تر - فا. ] (مص م . ) جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی .

ویکی واژه

جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم