صلی

لغت نامه دهخدا

صلی. [ ص َل ْی ْ ] ( ع مص ) بریان کردن گوشت را یا در آتش افکندن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || در آتش درآوردن کسی. ( منتهی الارب ). در آتش درآوردن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بد سگالیدن کسی را. ( منتهی الارب ). بد سگالیدن. ( مصادر زوزنی ). || به هلاک افکندن. || کشیدن گرمی آتش را. || فریب دادن. || چاپلوسی کردن. || مدارا نمودن. || سوخته شدن به آتش. || کشیدن سختی کار را. ( منتهی الارب ).
صلی. [ ص ُ لی ی ] ( ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداخته شدن به آتش. || درآمدن در آتش. ( از اقرب الموارد ).
صلی. [ص َ لا / ص ِ لا ] ( ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداختن به آتش. || درآمدن در آتش. ( از اقرب الموارد ).
صلی. [ ] ( ع اِ ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است.
صلی. [ ص َ لا ] ( ع اِ ) هیزم و فروزینه آتش. وقود. || آتش. ( اقرب الموارد ).
صلی. [ ص ُ ل َی ی ] ( اِخ ) ناحیتی است قرب زبید به یمن. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

ناحیتی است قرب زبید به یمن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم