یرعوب

لغت نامه دهخدا

یرعوب. [ ی َ ] ( ع اِ ) پادشاه بوزینگان. ( از عجائب المخلوقات قزوینی ). مانند یعسوب که پادشاه نحل است. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به المسالک و الممالک اصطخری ص 26 شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
این طرف
این طرف
نقض
نقض
ارق ملی
ارق ملی
رساله
رساله