لغت نامه دهخدا
شریة. [ ش َرْ ی َ ] ( ع اِ ) واحد شری ؛ یعنی یک درخت حنظل. ( از اقرب الموارد ). مفرد شری. ( منتهی الارب ). رجوع به شری شود. || یک خرمابن ازدانه رسته. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
شریة. [ ش َ ری ی َ ] ( ع اِ )طریقه و روش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). || طبیعت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) زنی که همواره دختر آرد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مؤنث شری ، اسبی که در سیر خودمبالغه کند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شری شود.