شریط

لغت نامه دهخدا

شریط. [ ش َ ] ( ع اِ ) ریسمان از لیف خرماتافته جهت تخت و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رسن. ( مهذب الاسماء ). شریت. آنچه چارواداران بغلط شلید گویند برای بستن کجاوه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شریت شود.
- شریط کردن ؛ در تداول مکاریان ، بستن بندهای بار یا کجاوه و استوار کردن روپوش آن. ( یادداشت مؤلف ).
|| طبله زنان که در وی بوی خوش نهند. || جامه دان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مشروط. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مشروط شود.
شریط. [ ش َ ] ( اِخ ) نام دهی در جزیره خضرای اندلس. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از معجم البلدان ) ( ناظم الاطباء ).
شریط. [ ش ُ رَ ] ( اِخ ) پدر نبیط است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پدر نبیط است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال میلادی فال میلادی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت