سردمزاج

لغت نامه دهخدا

سردمزاج. [ س َ م ِ ] ( ص مرکب ) در طب ، مقابل گرم مزاج و حرارتی مزاج : و مردم گرم مزاج را زکام و نزله کمتر از آن افتد که مردم سردمزاج را. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و مردم سردمزاج را [ گوشت بز ] موافق نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
این نعمت جان را که بناگاه درآمد
ای سردمزاجان ز دل و جان شرهی کو.سنایی.

فرهنگ عمید

۱. دارای میل جنسی کم.
۲. بی حال، سست، افسرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ارمنی فال ارمنی