لغت نامه دهخدا
نگاه از آن نکند در ستم رسیده نخست
که تا ز حشمت او در نماند از گفتار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278 ).
ستم رسیده تر از تو ندید کس دگری
که در تنت دو ستمکار مستقر دارد.ناصرخسرو.مردی بر پای خاست و گفت یا امیرالمؤمنین ستم رسیده ام از عمارةبن حمزه. ( نصیحةالملوک ).
تنها نه من ستم رسیده
کو دیده که صد چنین ندیده.نظامی.مجنون ستم رسیده را خواند
تا دل دهدش کزو دلش ماند.نظامی.رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود دارد. ( مجالس سعدی ). نسیم لطف دلفروزش نضارت بخش ریاض امید ستم رسیدگان. ( حبیب السیر ج 3 ص 322 ).