زهر پاش

لغت نامه دهخدا

زهرپاش. [زَ ] ( نف مرکب ) افشاننده زهر. زهربار :
در کام افعی از لب و دندان زهرپاش
در آرزوی بوسه شیرین چه مانده ای.خاقانی.رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

افشاننده زهر زهر بار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم