لغت نامه دهخدا
من و بهتر ز من هزار کنیز
از زمین بوسی تو گشته عزیز.نظامی.- زمین بوسی کردن ؛ خاکبوسی کردن. سجده کردن : برنشست پیش بازآمدو از اسب به زیر افتاد و زمین بوسی کرد. بعد از آن رکاب ببوسید. پدر او را در کنار گرفت. ( تاریخ طبرستان ).
زمین بوسی کن از راه غلامی
چنان گو کاین چنین گوید نظامی.نظامی.رجوع به زمین بوس شود.