در جنبانیدن

لغت نامه دهخدا

درجنبانیدن. [ دَ جُم ْ دَ ] ( مص مرکب ) جنبانیدن : این انجیر تو سلسله شهوت معده مرا درجنبانید. ( سندبادنامه ص 168 ).
اگر بادم تو نیز ای سرو آزاد
سری چون بید درجنبان به این باد.نظامی.رجوع به جنبانیدن شود.

فرهنگ فارسی

جنبانیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم