خوش پسر

لغت نامه دهخدا

خوش پسر. [ خوَش ْ / خُش ْ پ ِ س َ ] ( اِ مرکب ) پسر خوشگل. امرد. پسر زیباروی. ساده :
و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری... کمر بر میان بسته... ( جهانگشای جوینی ).
گروهی نشینند با خوش پسر
که ما پاکبازیم و صاحبنظر.سعدی.آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده
مایل به اوفتادن چون میوه رسیده.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

پسر خوشگل امرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال جذب فال جذب