حق دوست

لغت نامه دهخدا

حق دوست. [ ح َ ] ( ص مرکب ) دوستدار حق. || ( اِ مرکب ) آوازیست که قلندران به شب بر در خانه ها برآورند طلب را یعنی سؤال و کدیه را. و حاء حق را نهایت مدّ دهند. و با فعل ِ کشیدن صرف شود: حق دوست کشید. || مرغ حق. رجوع به مرغ حق شود.

فرهنگ فارسی

دوستدار حق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش فال جذب فال جذب فال لنورماند فال لنورماند