حسبی

لغت نامه دهخدا

حسبی. [ ح ِ ] ( ع ص نسبی ، اِ ) منسوب به حِسبَة. امور حسبی و حسبیة، کارهائی که در عهده محتسب است. رجوع به حسبة و محتسب شود.
حسبی. [ ح َ ] ( اِخ )شمس الدین سامی آرد: یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته. نامش حسین است پدرش در بودین سمت امیرالامیرائی داشت و کشته شد. شخص عالم و هنرمند و متفنن بود. از مجالس درس مشهور ابوالسعود افندی استفاده مینمود و در برخی از مدارس سمت مدرسی داشت. دراشعار معمائی شهرت یافته و اشعار فارسی نیز دارد:
از ناله ٔشبگیرم آزرده سگش دیدم
رو در کف پای او مالیدم و نالیدم.( قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب هحسب مربوط بشرف خانوادگی .
شمس الدین سامی آردیکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری میزیسته و نامش حسین است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَسْبِیَ: برایم بس است
ریشه کلمه:
حسب (۱۰۹ بار)ی (۱۰۴۴ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت فال زندگی فال زندگی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی