حدیدی

لغت نامه دهخدا

حدیدی. [ ح ِ ] ( ع اِ ) سیدریطس . ابن بیطار آنرا بغلط سندریطس آورده و لکلرک در ترجمه خود گوید صحیح آن سیدریتیس است. ( لکلرک ج 3 ص 298 و ج 1 ص 423 ).
حدیدی. [ ح َ] ( ع اِ ) کبیکج. سوسک. سوشک. کف الضبع ( السبع ). و بیونانی بطراخیون و سالتین ( شالبین ) اغریون و بترکی ماستواچیچگی. رجوع به ابن بیطار و ترجمه لکلرک شود.
حدیدی. [ ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حدید. آهنین.
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) او راست : تاریخ آل عثمان نظماً تا سلطان سلیمان. سعدالدین در «تاج التواریخ » از آن نقل کند. ( کشف الظنون ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است که در قرن دهم هجری می زیست ، و از اهالی قریه قره جک واقع در جوار ادرنه بود. پسر آهنگری است. طریق علم را طی نموده به درجه مدرسی رسیده ، ولی اشعارش چندان شیرین نیست. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن علی حدیدی شهاب الدین. متوفی 868 هَ. ق. او راست : شرح مقدمه آجرومیه در نحو. النصیحة الرابحة لذوی العقول الراجحة. ( هدیة العارفین ج 1 ص 132 ).
حدیدی. [ ح َ ] ( اِخ ) جابربن احمد رزق شافعی. او راست : نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیدة عبدالموطی المقری المدنی ، که در چاپخانه العلمیة در مدینة به سال 1330 هَ. ق. در 21 ص چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به حدید آهنی . ۲ - ( اسم ) سمسمیقا
جابر ابن احمد رزق شافعی اوراست نفحات الکریم الغنی فی تخمیس قصیده عبدالموطی المقری المدنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال اوراکل فال اوراکل فال انبیا فال انبیا فال نوستراداموس فال نوستراداموس