جوزق

لغت نامه دهخدا

جوزق. [ ج َ / جو زَ ] ( معرب ، اِ ) جوزق پنبه ؛ معرب کوزه پنبه ، غلاف پنبه که هنوزپنبه از آن برنیاورده باشند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غوزه پنبه قبل از شکفتن. معرب گوزه. ( غیاث )( آنندراج ). کولک. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
جوزق. [ ج َ زَ ] ( اِخ ) از نواحی نیشابور است. گروهی از محدثان بدان منسوب و به جوزقی معروفند. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ عمید

غوزه و غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، کتو.

فرهنگ فارسی

گوزغه، جوزقه، معرب
( اسم ) جوزقه
از نواحی نیشابور است . گروهی از محدثان بدان منسوب و به جوزقی معروفند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم