جانگدازی

لغت نامه دهخدا

جان گدازی. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل جانگداز. روح گدازی :
شمع ارچه بگریه جانگدازی میکرد
گریه زده خنده مجازی میکرد.سعدی.رجوع به جانگداز شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم