جان کاستن

لغت نامه دهخدا

جان کاستن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) جان را کاهش دادن. جان فرسودن. جان را رنج دادن :
از فغان و ناله کاهم جان غم فرسوده را
تا مگر بیدار سازم بخت خواب آلوده را.شاپور تهرانی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

جان را کاهش دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال راز فال راز