تنند

لغت نامه دهخدا

تنند. [ ت َ ن َن ْ] ( اِ ) عنکبوت باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تنندو.تننده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). تندو.( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). هر سه بمعنی عنکبوت و جولاه باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). هر چهار بمعنی عنکبوت. ( فرهنگ رشیدی ). دیوپای. غنده. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به این کلمات و تنندو شود. || ( ص ) مردم کاهل و تنبل را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کاهل. ( فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ عمید

کاهل، تنبل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت