تغب

لغت نامه دهخدا

تغب. [ ت َ غ َ ] ( ع مص ) هلاک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن و فاسد شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مردن. ( از اقرب الموارد ). || چرکین شدن. || گرسنه گردیدن. || عیبناک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) قحط. || چرک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || گرسنگی. || عیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هلاکت. ( ناظم الاطباء ). هلاک. ( اقرب الموارد ).
تغب. [ ت َ ] ( ع اِ ) امر زشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قبیح. ( اقرب الموارد ). || تهمت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

تهمت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ فال امروز فال امروز