گزند رساندن

لغت نامه دهخدا

گزند رساندن. [ گ َ زَ رَ/ رِ دَ ] ( مص مرکب ) آسیب رساندن. صدمه زدن. گزند رسانیدن. اضرار : با تو عهد و میثاق میکنم که به هیچ نوع بر تو گزندی نرسانم. ( تاریخ سیستان ).
سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم.سعدی ( طیبات ).و رجوع به گزند رسانیدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آسیب رساندن صدمه زدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم