کهربا گون

لغت نامه دهخدا

کهرباگون. [ ک َ رُ ] ( ص مرکب ) کهربارنگ. هر چیز زردرنگ. ( ناظم الاطباء ) :
مکن زیر این لاجوردی بساط
بدین قلعه کهرباگون نشاط.نظامی.بیا ساقی آن آب آتش خیال
درافکن بدان کهرباگون سفال.نظامی.ورجوع به کهربارنگ شود.

فرهنگ فارسی

کهربا رنگ ٠ هر چیز زرد رنگ ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم