که پیکر

لغت نامه دهخدا

که پیکر. [ ک ُه ْ پ َ / پ ِ ک َ ] ( ص مرکب ) مخفف کوه پیکر است که فیل و اسب قوی هیکل باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). کوه پیکر و پیل و اسب قوی پیکر. ( ناظم الاطباء ). انسان یا حیوانی بزرگ جثه و تنومند :
تهمتن یکی گرز زد بر سرش
که خم گشت بالای که پیکرش.فردوسی.پی بازی گوی شد خسرو
بر یکی تازی اسب که پیکر.فرخی.هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام.اسدی.برانگیخت که پیکر بادپای
به گرز گران اندرآمد ز جای.اسدی.بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زد
به سُم مرکب که پیکرش بیابان کرد.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) هر چیز کلان و درشت اعم از انسان و حیوان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم