کریه روی

لغت نامه دهخدا

کریه روی. [ ک َ ] ( ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت. ناخوش دیدار. بدگِل :
گوریست سیاه رنگ دهلیزم
خوکیست کریه روی دربانم.مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.

فرهنگ فارسی

کریه المنظر . زشت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم