نمونه کردن

لغت نامه دهخدا

نمونه کردن. [ ن ُ / ن ِ مو ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سرمشق قرار دادن. الگو گرفتن. قدوه و پیشوا کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
زندگانی چگونه باید کرد
چه کسان را نمونه باید کرد؟اوحدی. || تباه کردن. زشت کردن :
ونجنک را همی نمونه کند
در گلستان به زلف ونجنکی.خسروی. || نامزد کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
چون به نام خودش نمونه کند
چون خودش زشت و باشگونه کند.سنائی.|| در تداول ، اندکی به قصد امتحان از چیزی برگرفتن.

فرهنگ فارسی

سرمشق قرار دادن ٠ الگو گرفتن ٠ قدوه و پیشوا کردن ٠ یا تباه کردن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم