لغت نامه دهخدا شق شدن. [ ش َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) راست شدن. ( ناظم الاطباء ). || چاک شدن. دونیم شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). شکافتن. ترکیدن : چون بنوشت از هیبت سر قلم شق شد و آن سبب بماند تا روز قیامت هیچ قلم ننویسد تا نشکافند. ( قصص الانبیاء ص 4 ).