شادمان شدن

لغت نامه دهخدا

شادمان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خوشحال شدن. شاد شدن. ابتهاج :
بنظم آرم این نامه را گفت من
ازو شادمان شد دل انجمن.فردوسی.شود شادمان دل ز دیدارشان
ببینم روانهای بیدارشان.فردوسی.دلم شادمان شد به تیمار اوی
بر آنم که هرگز نبینمش روی.فردوسی.هر کس نگه کند به بد و نیک خویشتن
آنجا یکی غمین و یکی شادمان شود.سعدی.

فرهنگ فارسی

خوشحال شدن شاد شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت