دست اویختن

لغت نامه دهخدا

( دست آویختن ) دست آویختن. [ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) چنگ درزدن. با دست گرفتن :
نادان همه جا با همه خلق آمیزد
چون غرقه بهرچه دید دست آویزد.سعدی.ز لاحولم آن دیوهیکل بجست
پری پیکراندر من آویخت دست.سعدی.

فرهنگ فارسی

( دست آویختن ) چنگ در زدن با دست گرفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال درخت فال درخت