دست الود

لغت نامه دهخدا

( دست آلود ) دست آلود. [ دَ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست آلودن. آغشته کردن دست به چیزی. || بهره بردن. متمتع شدن :
آفریدم تا ز من سودی کنند
تا ز شهدم دست آلودی کنند.مولوی.

فرهنگ فارسی

( دست آلود ) آغشته کردن دست به چیزی یا بهره بردن متمتع شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم