تسلی کردن

لغت نامه دهخدا

تسلی کردن. [ ت َ س َل ْ لی ک َدَ ] ( مص مرکب ) آرامش دادن. آرام کردن :
آنچنان عشق تو، بدخوی برآورد مرا
که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا.صائب ( از آنندراج ).اسیر ناز تو گردداثر بس است تغافل
به یک جواب تسلی کند هزار جوابش.شفیع اثر ( ایضاً ).در قفس دل را به نومیدی تسلی کرده ام
بوی گل گر بر مشامم میخورد جان میدهم.محسنای شیرازی ( ایضاً ).

فرهنگ فارسی

آرامش دادن آرام کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم