بر پراکندن

لغت نامه دهخدا

برپراکندن. [ ب َ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پراکندن :
سکندر همه جامه ها کرد چاک
بتاج کیان برپراکند خاک.فردوسی.خسک برپراکند بر گرد دشت
که دشمن نیارد بر آن جا گذشت.فردوسی.رجوع به پراکندن شود.

فرهنگ فارسی

پراکندن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم