بازو زدن

لغت نامه دهخدا

بازو زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بال زدن پرنده :
آن همایی را که سوی جد او بازو زدی [ جبرئیل ]
عنبرین گیسوی او بازوش را شهپر سزد.سوزنی.قاز ار بازو زند بر باد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.سوزنی.|| بازو کوفتن ؛ چنانکه پهلوانان در وقت کشتی کنند. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زدن کسی را با بازو .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم