ارام جوی

لغت نامه دهخدا

( آرامجوی ) آرامجوی. ( نف مرکب ) مصلح. صلاح اندیش. صلح طلب. آشتی خواه :
یکی پهلوان داشتی نامجوی
خردمند و بیدار و آرامجوی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( آرام جوی ) صلاح اندیش آشتی خواه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم