( آب خیز ) آب خیز. ( اِ مرکب ) طوفان : آب خیز است این جهان کشتیت را بادبان این طاعت و دانش خله.ناصرخسرو.و دل در میان طوفان بلا و آبخیز محنت و عنا گرفتار شد. ( تاج المآثر ). اندر این آب خیز نوح توئی واندر این دامگه فتوح توئی.اوحدی.|| طغیان و افزایش آب در فصل بهار. بهارآب : و ایشان را [ مردم سرخس را ] یکی خشک رود است که اندر میان بازار میگذرد و بوقت آبخیز اندرو آب رَوَد و بس. ( حدودالعالم ). و از آنجا روی بقصبه نهاد وقت آبخیز بودبه شور رسید ترسید از عبره کردن آن آب. ( تاریخ بیهق ). || مد، مقابل جزر. || و در برهان به معنی ناودان نیز آمده است. || ( نف مرکب ) زمین آب دار چون چمن و جز آن. نزّاز.
فرهنگ معین
( آبخیز ) (اِمر. ) ۱ - زمین پر آب . ۲ - مد، مق جزر. ۳ - موج . ۴ - طوفان .
فرهنگ عمید
( آبخیز ) ۱. (کشاورزی ) زمین پرآب، زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید. ۲. [قدیمی] طوفان دریایی. ۳. [قدیمی، مجاز] پیشامد وحشتناک: اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی: ۴۷۹ ). ۴. (اسم ) [قدیمی] موج. ۵. (اسم مصدر ) [قدیمی] طغیان آب.
فرهنگ فارسی
( آبخیز ) ( اسم ) ۱- زمینی که هر جای آنرا بکنند آب بیرون آید ۲- زمین آبدار مانند چمن . ۳ - مد مقابل جزر . ۴ - موج . ۵ - طوفان ۶ - طغیان و افزایش آب در فصل بهار . زمین پر آب، زمینی که هرجای آنرابکنند آب بیرون آید، موج، طغیان آب، کوهه آب ( آب خیز ) طوفان
فرهنگستان زبان و ادب
آبخیز [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] ← حوضۀ آبریز