فعلگی

لغت نامه دهخدا

فعلگی. [ ف َ ع َ ل َ /ل ِ ] ( حامص ) عمل فعله. عملگی. ( یادداشت مؤلف ). کارگری. فعله بودن. مزدوری. || کارگری بدون اجرت و مزد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعله شود.

فرهنگ معین

(فَ عْ لِ ) (حامص . ) از فعله عربی ، کارگری ، مزد بگیری .

فرهنگ عمید

شغل و عمل فعله، کارگری.

فرهنگ فارسی

۱ - فعله بودن مزدوری کارگری ۲ - کارگری بدون اجرت و مزد . توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است

ویکی واژه

از فعله عربی ؛ کارگری، مزد بگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم