غاغه

لغت نامه دهخدا

( غاغة ) غاغة. [ غ َ ] ( ع اِ ) گروه کثیر بهم آمیخته از مردم. ( از قطر المحیط ). مردم انبوه درآمیخته. || ملخ نوبال برآورده. || مگس ریزه. || گیاهی است. ( منتهی الارب ). || همهمه و هیاهو و معرکه. ( دزی ). || غاغة علی الاکل ؛ افراط در خوراک. ( از دزی ). || خو گرفتن به باده خواری. ( از دزی ). || جشنهای خدایان شراب در نزد بت پرستان. ( از دزی ).
غاغة. [ غ َ ] ( ع اِ ) واحدة الغاغ. ( اقرب الموارد ). رجوع به غاغ شود. نبات یشبه الهربون. ( اللسان ). و فی شرح القاموس الهرنوی. ( ذیل اقرب الموارد ).
غاغه. [ غ َ / غ ِ ] ( اِ ) به لغت عمان پودنه و معرب آن فودنج است. ( برهان ). و رجوع به غاغ و پونه شود.

فرهنگ عمید

مردمان مختلط بسیار، گروه بسیار درآمیخته از مردم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال انبیا فال انبیا