صفور

لغت نامه دهخدا

صفور. [ ص ُ ] ( ع مص ) خالی شدن خنور. ( منتهی الارب ).
صفور. [ ص َ ] ( اِخ ) دختر کاهن مدیانی بود که در ازدواج موسی درآمد و برای وی دو پسر تولید کرد. ( حزقیال 2:21و22 ) ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به صفورا شود.
صفور. [ ص َ ] ( اِخ ) پدر بالاق شهریار موآب بود. ( سفر اعداد 22:2 و4 و10 و16 و 23:18 ) ( صحیفه یوشع 24:9 ) ( سفر داوران 1 ) ( قاموس کتاب مقدس ).
صفور. [ ص َ ] ( اِخ ) قریه ای است در سواد یمامه که در آن نخلها است که آن را کبدات نامند و آن نیکوترین ثمر دنیا است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

قریه ایست در سواد یمامه که در آن نخلهاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال انگلیسی فال انگلیسی فال ورق فال ورق فال زندگی فال زندگی