شیاح

لغت نامه دهخدا

شیاح. ( ع اِ ) قحط. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). قحط و تنگی و کمیابی. ( ناظم الاطباء ). || کوشش در هر کار. || پرهیز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ترس و خوف. زیرکی و هوشیاری. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ شیح. ( منتهی الارب ). رجوع به شیح شود.
شیاح. [ ش َی ْ یا ] ( ع ص ) درمنه فروش. ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) ( یادداشت مؤلف ).
شیاح. ( ع مص ) جد کردن در کار کردن. ( منتهی الارب ). جد کردن در هر چیز. ( از اقرب الموارد ). || پرهیز کردن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جد کردن در کار یا پرهیز کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال انگلیسی فال انگلیسی فال مارگاریتا فال مارگاریتا