رکل

لغت نامه دهخدا

رکل. [ رَ ] ( ع اِ ) گندنا، و خوردن آن بعد از غذامانع ترش شدن طعام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درلهجه عبدالقیس گندنا را گویند. ( از اقرب الموارد ).گندنا و کراث. ( ناظم الاطباء ). رجوع به گندنا شود.
رکل. [ رَ ] ( ع مص ) بپای زدن اسب راتا بدود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || به یک پای زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || به یک پای لگد زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لگد زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لگد زدن. ( یادداشت مؤلف ). پای فراکسی زدن. ( المصادر زوزنی ).

فرهنگ فارسی

بپای زدن اسب را تا بدود به یک پای زدن بیک پای لگد زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت