روزکوری

لغت نامه دهخدا

روزکوری. ( حامص مرکب ) ضعف و نابینایی در روز. خفش. جهر :
چو شمع اگر بفروزد عدوت را سر کار
ز روزکوری در کار سر کند همه تن.سوزنی.بزیبقی مقنع به احمقی کیال
بروزکوری صباح و شبروی جناب.خاقانی.و رجوع به روزکور شود.

فرهنگ فارسی

عارضهای که موجب شود در روز و در برابر آفتاب چشم ها نبیند معمولااین حالت برای برخی جانوران مثلا خفاش در تمام دوران زندگی موجود است و این حیوان روزها در برابر نور خورشید از دیدن عاجز است جهر.
ضعف و نابینایی در روز . خفش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم